مسافر

هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛
  • مسافر

    هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛

مشخصات بلاگ
مسافر

چون غمت را

نتوان یافت

مگر

در دل شاد

ما

به امید غمت

خاطر

شادی

طلبیم

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۲/۱۰
    206
  • ۹۸/۱۲/۰۹
    207
  • ۹۸/۱۲/۰۹
    207
  • ۹۸/۱۲/۰۹
    208
  • ۹۸/۱۱/۲۱
    226
  • ۹۸/۱۱/۱۹
    227
  • ۹۸/۱۱/۱۳
    233
  • ۹۸/۱۱/۱۲
    234
شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۵۹ ب.ظ

234

جانا سلام ؛

میدانی شیش غروبِ خیابان دانشگاه یادم می آید و هزار رنگ پرستو که به خانه می روند. هفتِ غروبِ سرنواب یادم می آید که سراسیمه ی رسیدن به خانه ای ام که ندارم. هفت صبحِ خیابان سبز یادم می آید که پنجره ها را به تماشا مینشینم و بی خرد ترینم. شیشِ صبحِ شادمان و خیال گذشتن از بالین اویی که عمری با تو اشتباه گرفتمش. دم غروبی که بی هراس و استخاره ای رفتم آخر دنیا، شکوفه ای و برای پاهایم لباس نو خریدم. عصری که مثل همیشه زود برگشتم و روی صندلی روبروی نگهبانی ته کشیدم. همه ی روزهایی که پیچاندم و پیچیدم، به همه ی روزهایی که به من دادی قسم بازخواهم گشت. از تویی که شور و نفس بخشیدی شفا خواهم خواست و از همین جهل و ظلمتِ فقر به توانگریِ نور خواهم پیوست.

۹۸/۱۱/۱۲
mosafer