مسافر

هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛
  • مسافر

    هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛

دوشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

رقص دست به دست جهان

هر وقت متوجهم، پیوسته بارانی از عشق و نور به وجودم میباره، لبریز میشم، سر میرم و هرچی جز عشق و نور میره تا نور علی نور بشم. درونم نوره و جهان بیرون چیزی جز تجلی درونم نیست. عشق میبازم و همه روابطم چیزی نیست جز بازتاب رابطه ی اولم. دنیا باهام همدسته و برام کار میکنه، چه باشم یا نه همه چیز روان و به خیر و صلاحم رقم میخوره. سپاسگزارم که چنین هست و چنین خواهد بود سپاسگزارم سپاسگزارم.

۰۴/۰۱/۰۵
mosafer