مسافر

هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛
  • مسافر

    هیچ لحظه ای عادی نیست، هیچ پلک برهم زدنی نیست که تو در آن جاری نباشی؛

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۱۰ ق.ظ

خانه

به یاد او؛

ساعت سه ی شبی بارانی، صدای باران تمام خستگی راهم را پـــآک می کند و از تو رو برمی گردانم، تا در آغوشِ جنسِ خانه ات زندگی کنم. شوق و باور و جسارتم را لمس میکنی و منم که به روح تو بوسه میزنم و به ستاره ها گوش میدهم: دخترکِ صورتی پوشِ توی چشمهای او، از راه دوری آمده و خودش را و طلاییِ توِ نگاهش را بارها آزموده تا به این اعتماد و امان، به این بزرگی، به این توانگری، تا به این خانه رسیده...

دل خوش ام 

و این، تمام چیزی ست که باید...

خدایا شکر.


۹۶/۱۲/۱۶
mosafer